معنی شطرنجباز بنام روسی
حل جدول
کاسپاروف
شطرنجباز بنام هندی
آناند
شطرنجباز بنام ایرانی
احسان قائممقامی
سردار بنام روسی
کراسوس
شطرنجباز هندی
آناند
لغت نامه دهخدا
بنام. [ب َ] (ع اِ) همان بنان است که سر انگشت باشد. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب).
بنام. [ب ِ] (ص مرکب) بانام. مشهور. معروف. نامی. نامدار. نامور. نام آورد. (یادداشت مرحوم دهخدا). نامدار. مشهور. معروف. (فرهنگ شعوری):
سراپرده ٔ شاه ایران تمام
بگرد آمده پهلوانی بنام.
اسدی.
|| بافتخار. بمردی. بسربلندی:
بگویش که در جنگ مردن بنام
مرا بهتر آید ز گفتار خام.
فردوسی.
همی گفت کامروز مردن بنام
به از زنده و رومیان شادکام.
فردوسی.
|| همنام باشد که به ترکی ادآش گویند. (برهان) (آنندراج). سمی. (یادداشت مرحوم دهخدا).
عربی به فارسی
روسی , زبان روسی , اهل روسیه
مترادف و متضاد زبان فارسی
بلندآوازه، سرشناس، شهیر، مشهور، معروف، نامآور، نامدار، نامور، نامی،
(متضاد) گمنام
فرهنگ فارسی هوشیار
مشهور، معروف، نامی، نامدار، نام آور
فرهنگ معین
همنام، معروف، مشهور. [خوانش: (بِ) (ص.)]
معادل ابجد
941